باربد،پرنس کوچولوی ماباربد،پرنس کوچولوی ما، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

پرنس کوچولوی من

مسافرت

سلام عزیز دلم امروز عصر داریم میریم کازرون  که بعد از دوروز هم بریم شیراز ،مامان جون و خاله درنا میرن قشم ،نمدونم تا کی اونجاییم ،بابایی یه سری کار داره  معلوم نیست تا کی طول بکشه ،یه مدت نیستم که خاطراتتو آپ کنم ،در اولین فرصت که اینترنت در دسترسم باشه حتما میام  و خاطرات و شیطونیاتو مینویسم  قند عسلم ایشالله که بهمون خوش بگذره   دوست دارم گلکم  ...
15 مرداد 1392

23 ماهگیت مبارک

سلام عسل مامان 23 ماهگیت مامان عشقم ،ایشالله 120 سالگیت مامانی ،یک ماه دیگه تولد دوسالگیته عزیزم من و بابایی  تصمیم گرفتیم اگه بشه تولدت شیراز خونه باباحاجی(بابای بابایی)بگیریم ،آخه اونجا هم فامیل بیشتره و هم خونه بزرگتره ،فکر میکنم بیشتر خوش بگذره   میخوام یه چندتا عکس از امروزت برات بذارم ،امروز برای اولین بار خودت تنهایی رفتی تو اتاقت بازی کردی و کاری به مامانی نداشتی فدای ناز کردنت برم مامانی زندگی برام نذاشتی ،از صبح این کابینت های بیچاره منو میریزی بیرون بعدم مثلا میخوای مرتبشون کنی همرو روهم روهم میذاری داخل ببین با چادر بیچارت چیکار کردی ...
15 مرداد 1392

عکسای بامزه

سلام عسل مامان از وقتی که ماشینمونو فروختیم از اونجایی که برای خونه هرروز خرید داریم و جنابعالی هم حسابی ددری هست و هرروز باید از خونه بیرون بره و از اونجایی که بوشهر هوای خیلی گرمه ما تقریبا هر شب تو رو میذاری توی کالسکت و قدم زنان میریم واسه خرید ،همین که میگم باربد بریم د د زودی میگی اشت(شرت) و میری شرت میاری که یعنی لباس بیرونی تنت کنم بعدم میگی اتو(پتو) یعنی پتو بیارم بذارم تو کالسکت بعد که درو باز مینیم میگی اشت (کفش) یعنی که کفشاتو پات کنیم،بعدم همین که به اولین مغازه میرسیم از بابایی میخوای که واست بستنی بخره(اسنی)و شروع میکنی به خوردن خوراکیهای مختلف             &nb...
13 مرداد 1392

اندر احوالات آقا باربد

سلام عشق مامان ایشالله که خوبی ،امروز اومدم که از احوالاتت تو این روزا بگم ،اول از همه بگم یه مدت لج کردی و وقتی دستشویی داری نمیگی و تو خودت جیش میکنی ،ما هم تصمیم گرفتیم باز یه مدت مامیت کنیم و بذاریم تا خودت ازمون بخوای که دیگه مامیت نکنیم،ولی مثل اینکه آقا باربد ما خیلی هم بدش نیومد از اینکه مامی میشه،آخه همینکه چند ساعت از مامی کردنش میگذره میای و میگی مامان باز ،منم مامیتو برات باز میکنم بعدم میری یه مامی نو میاری و میدی به من یا بابایی و خودت میخوابی رو زمین و باسن مبارک رو میدی بالا یعنی مامیت کنیم ،حتما هم باید بالشت زیر سر آقا باشه ،تازه گاهی اوقات دستمال مرطوب هم میاری و اول خودت پشتتو تمیز میکنی و بعد میخوای که ما...
13 مرداد 1392

بدون شرح

سلام عسل مامان  این روزا حسابی شیطون شدی و خرابکار ،البته با کلی کارای بامزه ،عکسها گویای همه چیز هستن اول از همه اینکه شدی آیفون تصویری ،همینکه صدای  در میاد یا یه صدا توی پارکینگ میاد صندلی رو کشون کشون میبری کناری پنجره و میری بالا و پنجره رو باز میکنی  و بیرونو تماشا میکنی ببینی چه خبر؟ برای دیدن بقیه عکسا تشریف بیارید ادامه مطلب   ببینید مهندس ما چقدر سرش شلوغه ،از دست تو لپ تاپ گذاشتیم روی اپن  ولی چه فایده  صندلی رو میبری کنار اپن و میری روش و تو لپ تاپ عکس میبینی آقا باربد در حال ساهون کشیدن ناخوناش واما اسباب ...
3 مرداد 1392
1